اوٌل از همه کلٌه مان را به کار بیاندازیم
ببین !
بیا همین الآن تصمیم بگیریم که تنبل نباشیم !
اوٌل از همه کلٌه مبارکمان را به کار بیندازیم !
درست نیست که آکبند بماند تا روز محشر ! ؛ مگر سایر « وسایل » مان را آکبند نکهمیداریم ؟!
مدرسه را یادت می آید ؟ ؛ می گفتند :
تنبل کلاس اوٌل ، اسمش چیه منوٌر !
چرا عمر خودمان را تلف می کنیم ؟
اگر یک دقیقه از عمرمان را یکی تلف کند میگوئیم دیه بده !
امٌا خودمان روزی چند صد دقیقه اش را تلف می کنیم ؟! ، چند ساعتش را ؟! انصاف است ؟! .
« ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کاراند ...»
آنوقت من و تو ؟ تنبل و وارفته ؟!
ببین ! اوٌل ببین ! هرچه به نظرت آمد ببین ! بعد فکرش را بکن ! کلٌه مبارک را که گفتم به کار بینداز ! ختما" جمله ای عبارتی ، چیزی به ذهنت می رسد ؛ همان را بنویس ! همان یک جمله را ! همان یک عبارت را ! نوشتن بهتر است از ننوشتن ! بودن بهتر است از نبودن !....
... حتی اگر یک عبارت هم نوشته باشی یک کاری کرده ای ؛ تنبل نبوده ای ، چیزی به فرهنگ بشر و بشریت افزوده ای ! در تغییر دنیا نقش داشته ای ...
خودمانیم :
آنکه نمی بیند ، نمی نویسد و کار دیگری هم نمی کند چه تفاوتی دارد با ( ببخشید ! ) یک جسد ؟ یک مرده ی داخل قبر ؟ . فقط میخورد و میپوشد و ... مخارجش از یک مرده بیشتر است ؛ آمده است برای حیف و میل کردن نعمات الهی !...
پس : لااقل بنویس ! نشان بده که زنده ای ! زندگی کن !.